سحرگاه خونین/ مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام چه بود ؟

سحرگاه خونین/ مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام چه بود ؟
شناسه خبـر : ۸۸۶۱۵ چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۲۷

دوران نخست وزیری حسین علاء همزمان بود با تصمیم رژیم پهلوی برای شرکت در پیمان منطقه ای خاورمیانه که ابتدا پیمان بغداد نام داشت و بعدها به پیمان نظامی ـ اقتصادی سنتو(cento ) مشهور شد. این پیمان برای کشورهای اسلامی، به ویژه ایران، آثار مادی و معنوی شومی را به همراه خواهد داشت، بنابراین در جلسات مشورتی فدائیان اسلام، قرار بر این شد که حسین علاء معدودم گردد تا به این طریق، طرح این پیمان به شکست بینجامد.

مفدا زنجان ،
جلسه اضطراری فداییان اسلام تشکیل شد و نواب صفوی در این جلسه گفت که: «حسین علاء چون در رأس مخروط تهاجم به اسلام و قرآن و ملت مسلمان ایران قرار گرفته، «مهدور الدم» است.»
در آن روزها،‌ فرزند ارشد آیت الله کاشانی (مصطفی کاشانی که نماینده مجلس بود) فوت کرده و دولت اعلامیه ای رسمی منتشر کرد که در عصر روز بیست و پنجم آبان، ‌به مناسبت درگذشت او، در مسجد شاه مجلس ختمی برگزار خواهد شد و نخست وزیر هم، همراه با چند تن از وزاء،‌ در این مجلس شرکت خواهد کرد.
مظفر علی ذوالقدر، از میان دیگر یاران برای اعدام انقلابی نخست وزیر انتخاب می شود تا در روز پنجم ابانماه 1334، علاء را در مسجد شاه هدف قرار دهد.
آن روز رژیم برای حفظ نخست وزیر و سایر وزراء،‌ از تدابیر امنیتی ویژه‌ای استفاده کرده بود. مظفرعلی ذوالقدر کفنی را که روی آن با رنگ قرمز شعارهایی نوشته بودند،‌ به تن کرد و آماده عزیمت شد. شعارها عبارت بودند از:
 * پیمان نظامی، قرارداد نفت و هر پیمان خارجی باید ملغی شود.
 * قول هوالله احد
 * احکام اسلام باید اجرا شوند
 * قطع ایادی اجانب و دشمنان اسلام و ایران:‌ انگلیس،‌آمریکا، روس
 * برقرار باد حکومت قرآن، ‌واژگون باد حکومت کفر و معصیت
 * الاسلام یعلو و لا یعلی علیه: اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از آن نیست.
 مظفرعلی ذوالقدر راهی مسجد شاه شد و در فرصت مقتضی، در صدد شلیک به نخست وزیر برآمد اما گلوله در اسلحه گیر کرد و ذوالقدر دستگیر شد و حسین علاء نیز روز بیست و ششم آبان ماه به بغداد رفت و قرارداد اسارت ملت ایران را با نمایندگان اجانب امضا کرد.

شهید مظفرعلی ذوالقدر


رهبر فداییان اسلام در تاریخ 26/8/1334 درست یک روز پس ازاعدام انقلابی نافرجام حسین اعلاء از خانه سید غلام حسین شیرازی برای جست و جوی مخفی گاه دیگری بیرون آمد و به منزل آیت الله طالقانی رفت.
هوا به شدت سرد بود. نواب صفوی،‌ آقای طالقانی، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و محمدمهدی عبدخدایی در اتاقی کنار هم نشسته بودند.
نواب صفوی در پاسخ یارانش که پرسیدند: «اگر ما را گرفتند چه کار کنیم؟» فرمود: «به وظیفه‌تان عمل کنید. به خدا من چنان می‌میرم که داستان «آمنا برب الغلام» زنده شود و از هر قطره خونم یک نواب صفوی به وجود بیاید. مرگ ما حتمی است.»
سرانجام پس از 5 روز، نواب تصمیم گرفت به خانه حمید ذوالقدر که از دوستان قدیمی‌اش بود برود. آقای طالقانی نیز شال سپیدی را از کمرش باز کرد و بر سر نواب بست و عینکش را نیز به او داد تا مأموران موفق به شناسایی‌اش نشوند اما چند لحظه پس از ورود نواب به خانه حمید ذوالقدر در عصر چهارشنبه در تاریخ 1/9/1334 گروهی از برجسته ترین مأموران شهربانی به سرپرستی کارآگاه معنوی، رهبر بزرگ فداییان اسلام را دستگیر کردند.

انتقال شهید نواب صفوی به دادگاه


با دستگیری نواب، برنامه رادیو تهران قطع شده و اعلام می‌شود که: «توجه!‌ توجه! نواب صفوی دستگیر شد.»
با دستگیری نواب صفوی و یارانش، تلاش های زیادی برای جلوگیری از اعدام آنها شد و حتی برخی علما ازجمله حضرت امام خمینی نیز تلاش زیادی در این راه کردند اما رژیم طاغوت توانست با سالوسی و دور زدن برخی از علما و بزرگان، رهبر فدائیان اسلامن و سه تن از یاران نزدیکش را در دادگاه محاکمه و سپس در سحرگاه بیست و هفتم دی ماه 1334 مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) در میدان تیر زندان قصر، اعدام کند.

  

چند تصویر از دادگاه نواب صفوی و یاران شهیدش

در آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با خانواده اش، مادر ایشان می‌گوید: «کاش ما مُرده بودیم. کاش ما از بین می رفتیم، بعد شما خودتان را به کشتن می دادید.»
نواب ناراحت شد، ولی مهربانانه به مادر گفت: «خانم! اجازه بدهید من دست شما را ببوسم، پای شما را ببوسم، نمی خواهم جسارتی بکنم، ولی دلم می خواهد مانند مادرهای صدر اسلام باشید. مگر نمی دانید که یک مادر چهار پسرش را در رکاب پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به جنگ فرستاد و هر چهار فرزندش شهید شدند. وقتی پیامبر بازگشت، آن زن آمد و رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بوسید و گفت: ای رسول خدا! مفتخرم که چهار پسرم لایق بودند در رکاب چون تو مردی کشته شوند. از آن مادرها باشید. مرگ برای هر انسانی هست، بالاخره پیر یا جوان، انسان می میرد. تصادف می کند یا بیمار می شود. اما آن مرگی بهتر است که باعزّت باشد، مرگ باعزّت، بهتر از زندگی با ذلت است. مرگ در راه خدا، خیلی بهتر از مرگ عادی است».

شهیدان سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی دقایقی قبل از اعدام

نزدیک صبح جوخه اعدام در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند. نواب و یارانش از سلول بیرون آمدند. ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: «اللّه اکبر، اللّه اکبر».
به اشاره سرهنگ اللهیاری، پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. سرهنگ پرسید: اگر خواسته ای دارید بگویید. سید برای غسل شهادت آب طلبید. آبی که فراهم شد سرد بود. نواب خشمگین فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد، رنگ ما می پرد و تو و امثال تو فکر می کنند ترسیده ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می شود»
آن گاه یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خلیلم، محمدم، مظفرم! زودتر آماده شوید. زودتر غسل شهادت کنید، امشب جده ام فاطمه زهرا علیهاالسلام منتظر ماست».
لحظاتی قبل از شهادت و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر امت جدش را چنین هدایت کرد: «شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید. چند روزِ دنیا به زودی می گذرد. کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید. شما به دستور شاه ستمگر، ما را شهید می کنید، ولی طولی نمی کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید. آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد. شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید، نه اینکه سلاحتان را برای حفظ حکومت شاه روبه سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید.... ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید. فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است».

مجاهد شهید سید مجتبی نواب صفوی

مجاهد شهید استاد خلیل طهماسبی

مجاهد شهید مظفرعلی ذوالقدر

مجاهد شهید سید محمد واحدی

 مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام


در سالیان اخیر پاره ای از عناصر و جریانات سیاسی در راستای اهداف و آمال گروهی خویش به فضاسازی علیه مبارزات حق طلبانه و آرمان گرایانه جمعیت فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی پرداخته‌اند.
این جریان تبلیغی، القاء دیدگاه منفی حضرت امام (ره) نسبت به حرکت و اقدامات این جمعیت است که از جمله مصادیق آن می‌توان به بخش‌هایی از خاطرات حسینعلی منتظری و نیز مقاله علی اکبر محتشمی در یکی از واپسین‌ شماره‌های روزنامه توقیف شده «بیان» اشاره کرد.
آنچه در پی می‌آید خاطرات شماری از منسوبین نزدیک امام(ره)، در جهت تبیین نظرات ایشان نسبت به شهید نواب و زدودن شائبه های مغرضانه از این دست و تجلیل از حرکت آرمان گرایانه و جسورانه آن شهید بزرگوار است که به شفافیت موضوع کمک خواهد کرد.
*آیت الله شهید سید مصطفی خمینی (ره)
جمعیتی در ایران معروف بودند به فدائیان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام سیدمجتبی نواب صفوی که واقعا دلیر و توانا بود و از روی احساس سنگ اسلام را به سینه می‌زد و نمی‌توان او را دور از حقیقت دانست. مرد شماره دو آنها دوست عزیز خودم مرحوم سید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه از دیر زمانی در قم زیست می‌کردند. آن وقت‌ها ما قم بودیم و از دور آنها را می‌پاییدیم. تا آنکه شبانه عده‌ای با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنها هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده بود و دیگر نتوانستند در قم بمانند . در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند تا سرانجام به دست پسر رضاخان و با سکوت مرگبار علماء‌ آنها را تیرباران کردند. اگر چه دوست من سید عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را در دل ما گذاردند.
منبع: یادها و یادمان‌ها از آیت الله سید مصطفی خمینی ج۱، ص۲۰۵ – ۲۰۴


منبع مشرق

منبع خبر:مفدا

به پیج اینستاگرامی «موج خبر» بپیوندید
instagram.com/moojekhabar.ir