شاعری به وقت آوارگی

شاعری به وقت آوارگی
شناسه خبـر : ۱۴۵۳۰۸ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۵

نویسندگان کتاب "لهجه‌های غزه‌ای" توانسته‌اند موضوع پر تکرار مرگ و زندگی را در یادداشت‌هایشان زنده نگاه دارند و با کلمات به جنگ اتفاقات بروند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی موج خبر، پس از آغاز جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم نوار غزه و روشن شدن ماشین کشتار این رژیم غاصب، کتاب‌های متعددی با هدف پرداختن به ابعاد مختلف این واقعه منتشر شده است.

کتاب "لهجه‌های غزه‌ای" که اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده، از جمله این آثار است؛ با این تفاوت که نویسنده کوشیده از منظری اجتماعی و انسانی، آثار مخرب این جنگ را از زبان شاهدان عینی روایت کند. فاطمه رهبر، فعال حوزه کتاب، در یادداشتی برای معرفی این کتاب نوشت:

کتاب «لهجه‌های غزه‌ای» یکی از تازه‌ترین آثار انتشارات سوره‌ مهر است که با ترجمه روزنوشت‌های دو شاعر فلسطینی درد و رنج مردم این خطه را با نگاهی شاعرانه به مخاطب عرضه کرده است.

از تعادل خارج شدن و در چالش‌های ناگهانی قرار گرفتن، چاشنی اصلی نوشتن است. افراد زیادی بوده و هستند که وقتی در موقعیت‌های حساس قرار می‌گیرند، چه مکانی چه روحی، با نوشتن خود را از بحران پیش آمده محفوظ نگاه می‌دارند.یادداشت و روزانه‌نویسی برای افرادی که با کلمه و قلم آشنایی دارند، نوعی سنگر محسوب می‌شود. سنگری در دل واقعه‌ها. نوشتن از آنچه در اطراف می‌گذرد، جدا از ثبت وقایع، به نویسنده مجال اندیشیدن و خوب دیدن را هم می‌دهد.

«لهجه‌های غزه‌ای» مجموعه‌ای از یادداشت نگاری‌های دو شاعر فلسطینی است. شاعرانی که در دل جنگ به کمک واژه‌ها، اتفاقات و احوالات خود و اطرافیانشان را شرح داده‌اند. آنها در پناه سنگری به نام نوشتن، سختی روزگار خود و اطرافیانشان را جمله به جمله ردیف کرده‌اند تا مخاطبان خود را به غزه‌ی همیشه پرحادثه نزدیک کنند.

شاعری به وقت آوارگی

فاتنه الغزه، شاعر فلسطینی الاصل، وقتی از کشور بلژیک که مقیم آنجاست، به دیدن خانواده‌اش می‌رود، گرفتار حملات هوایی می‌شود. او که وطن مادری را با عطر خوش ادویه‌ و خاطرات کودکی به یاد دارد، حالا به هرجا می‌نگرد جز آوارگی و طعم تلخ گرسنگی و تشنگی نمی‌یابد.

فاتنه برای در امان ماندن روح شاعرخیزش، به نوشتن نامه‌های کوتاه برای برادرزاده دور از وطنش مشغول می‌شود. دختری 10 ساله مخاطب عمه‌ای می‌شود که در دل یک جنگ نامنصفانه اسیر شده است. فانته الغزه در بخشی از یادداشتش این‌گونه می‌نویسد:« لمارعزیزم! این نامه سوم توست: بنا دارم از صداها بگویم: اینجا هیچ راهی برای ناشنیده گرفتن صداها و گریز از آن وجود ندارد.

صدای مردم صدای زنبور عسلی است که دم گوش راه می‌رود و ویزویز می‌کند. چندین کانال صدا همزمان در راهروهای پناهجویان راه می‌افتد: صدای زنان در هم می‌آمیزد که دستورهایی را- اغلب درباره روش پخت غذا و امکان تهیه خمیر و پخت نان در یکی از اتاق‌های سرپوشیده بیمارستان- باهم ردوبدل می‌کنند. در حالی که بمباران همچنان در پشت بیمارستان تمامی ندارد.»

یادداشت‌های فانته الغزه، در دل جنگ و نابسامانی نوشته شده است، اما رگه‌های پررنگی از زندگی و امید در آن جریان دارد. خانواده‌هایی که برای در امان ماندن بمب‌های هوایی، در بیمارستان‌ها و زیرزمین‌های نمور سکنی گزیده‌اند. آنها زیر صدای انفجارهای دور و نزدیک، مشغول پخت نان می‌شوند. برای پیدا کردن کمی نمک یا فلفل طبقات را بالا و پایین می‌کنند. برای کودکان ترسان و حیران خود سرگرمی‌های کوچک می‌سازند. به این امید که بار دیگر در خانه‌های ویران شده‌شان، پای تنور نان بنشینند و بار دیگر طعم شیرین زندگی را بچشند.

شاعر جوان در یادداشت‌هایش با نگاه لطیف و شاعرانه‌ای که داشته، تصویر آوارگی و در هراس ماندن را با لحنی امیدوار سروده است. او در وصف خوردن یک لیوان آب تمیز، بعد از مدت‌ها تشنگی در دل جنگ هم شاعر می‌شود و شاعری می‌کند.

مرگ و زندگی، امید و ناامید یوسف القدره همیشه در بطن جنگ و درگیری کشورش بوده است. او از اهالی خان یونس در باریکه غزه است. او آوارگی و گرسنگی و قحطی مواد غذایی را نه از داخل پناهگاه‌ها، بلکه از دل خیابان‌های شلوغ دنبال می کند. او خود یکی از آوارگان است. شاعری گمشده در دل «چه می شودها». یوسف دوشادوش مردم راه می‌رود. دردشان را لمس می‌کند، به حد توانش مددرسان مردم می‌شود و در وقت‌هایی که پیدا می‌کند به نوشتن پناه می‌برد تا کمی خستگی در کند.

او در یادداشت‌هایش از گورهای دست‌جمعی می‌گوید. از نجات دادن دختری که ساعت‌ها زیر آوار مانده است . یوسف خوشحالی این نجات را این‌گونه توصیف می‌کند: «دختر کوچولو را طوری بیرون آوردیم که انگار همه‌ زندگی را از زیر آوار بیرون آورده‌ایم.»یوسف القدره درد دیگران را می‌فهمد و برای درمان شدن از هیچ کمکی دریغ نمی‌کند. او صدای شکم‌های خالی و دستان تهی‌مانده از تهیه غذا را درک می‌کند و به همراه برادر و مادرش به فکر تهیه فلافل می‌افتد. بوی ادویه‌های تند، عطر غذا در خیابان‌هایی که از بوی مرگ و جنازه های روی زمین مانده در خود می‌پیچد، نام دیگرش امید است. امید به زندگی و زنده ماندن.

یوسف در بخشی از یادداشتش از مردی تنها می‌نویسد. مردی که از محل زندگی‌اش ساعت‌ها با پای پیاده گز کرده است. او جویای خانواده مرد می‌شود و چنین پاسخی را می‌شنود:« خداروشکر خانواده‌ام همشون خوبن. خیالم ازشون راحته. قبل از اینکه بیام دفنشون کردم. رفتن پیش خدا»شاعر فلسطینی می‌نویسد: سکوت کردم. چیزی برای ابراز همدردی نداشتم. با این دیوانگی که در آن زندگی می‌کنیم کلمات معناشان را از دست داده‌اند.»

 نویسند‌گان کتاب «لهجه‌های غزه‌ای»، توانسته‌اند موضوع پر تکرار مرگ و زندگی و امید و ناامیدی را در تک‌تک یادداشت‌هایشان زنده نگه دارند و با کلمات به جنگ اتفاقات بروند.

انتهای پیام/

منبع خبر:تسنیم

به پیج اینستاگرامی «موج خبر» بپیوندید
instagram.com/moojekhabar.ir