تاریخی که مغلوبان نوشتند !

شناسه خبر : ۱۰۴۲۶۸ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۱۱

واقعیت این است ، تصویر رایج از ایران باستان (آن گونه که برایمان نوشته و به کتاب درآورده اند) متأثر از کورش نامه یا سیروپدیای کزنفون بود . کزنفون، سردار آتنی، به دلیل دشمنی با حکمرانان وقت آتن ، سخت شیفته نظام اجتماعی اسپارت شد . در تاریخ آمده است ، اسپارت یک نظام خشن و متمرکز قبیله ای داشت که برخی مورخین آن را "کمونیسم سربازخانه ای" نام نهادند. کزنفون تصویر نظام ایده آل خودش را، که از ساختار سیاسی اسپارت الهام گرفته بود، در قالب کورش نامه ترسیم کرد و آرمان های خودش را به کورش نسبت داد که در آن زمان نام آورترین شخصیت جهان لقب گرفته بود. در تئوری های تاریخی امروز ،هیچ محققی سیروپدیای کزنفون را منبع تاریخ ایران باستان محسوب نمی کند بلکه آن را تنها به عنوان یکی از منابع تاریخ یونان باستان و نیز تاریخ اندیشه سیاسی تلقی می نمایند . ولی تجددگرایان و شبه روشنفکران ایرانی متاثر از تاریخ پردازی ماسونی و ملهم از آنچه سرجان ملکم انگلیسی در کتاب "تاریخ ایران" ساخته و پرداخته کرد، روایت کزنفونی از کورش را جدی گرفتند زیرا این تصویر یکی از پایه های ایدئولوژی باستان گرایانه آن ها را می ساخت.

 

 

 

 

می گویند تاریخ را فاتحین می نویسند. اما قضیه درباره تاریخ مناسبات ایران و یونان باستان ، برعکس است . چراکه این ایرانیان بودند که اغلب در مقابل یونانیان ، پیروز میدان می شدند. اما یونانیان باستان ، تاریخ آن جنگ ها و نبردها را نوشتند و چون مغلوب میدان به حساب می آمدند  و بارها در شکست از ایرانیان تحقیر شده بودند ،  خیلی با عصبانیت آن را به رشته تحریر درآورده و در واقع حدیث خویش را روایت کردند!

"دان ناردو" از تاریخ نگاران معاصر در مقدمه کتاب "امپراطوری ایران" ( که در سال 1998 منتشر گردید) می نویسد:"...گزافه آمیزترین این نوشته ها ، کتاب تواریخ نوشته هرودت مورخ یونانی قرن پنجم پیش از میلاد است که به شرح نبردهای ایرانیان و یونانیان تا روزگار نویسنده اختصاص دارد. نویسندگان دیگر یونانی که کتاب هایشان حاوی اطلاعاتی درباره تاریخ و فرهنگ ایران است ، عبارتند از : گزنفون (سده چهارم قبل از میلاد) ، دیودوروس سیکولوس ( قرن اول قبل از میلاد) ، پلوتارک (قرن یک میلادی ) و آریان (قرن دوم میلادی)..."

در مقایسه با آثار افراد یاد شده ، بیش تر منابع ایرانی به جا مانده ، در سده بیستم میلادی کشف شده اند. این منابع ، کتیبه ها و برجسته کاری ها ، سنگ نبشته های روی گورها یا صخره ها و لوحه های گلی حاوی گزارش های اداری را در برمی گیرند. این آثار به جز استثنائاتی اندک ، اطلاعات ناچیزی درباره موضوعاتی نظیر تبارنامه شاهان و بزرگان ، لشکرکشی های مهم و طرح های ساختمانی بزرگ در اختیار ما می گذارندو اشارات بسیار اندک و ناقصی به رویدادهای تاریخی یا آداب و رسوم و آیین ها ، اعتقادات و زندگی روزانه مردم عادی دارند. در نتیجه ، بازناب  تاریخی از ایران باستان حداقل تا اوایل دهه 1900 میلادی تقریبا به طور انحصاری از دریچه چشم یونانیان انجام گرفته است.

همان گونه که "اومستد" ، دانشمند بزرگ فرهنگ ایران می نویسد :"اکثریت منابع موجود درباره تاریخ هخامنشی به زبان یونانی بودند ...نتیجه طبیعی این امر آن بود که تاریخ امپراطوری نیرومند هخامنشی (در بیشتر متون تاریخی غرب) به صورت یک رشته رویدادهای بی ارتباط نشان داده می شد که فقط در صورتی وحدت و معنا پیدا می کردند که درون داستان دولت های کوچک یونانی گنجانده می شدند..."

"دان ناردو" در مقدمه کتابش چنین ادامه می دهد :"...شناخت و گزارش ناقص از فرهنگ ایران با تعصبات  و جبهه گیری های شدید ضد ایرانی منابع یونانی در آمیخته بود  و به دیدگاهی دو بعدی و تحریف شده از ایرانیان می انجامید. در اکثر موارد ، ادبیات و هنر مغرب زمین خواسته است کلیشه های قالبی مخلوق مردانی نظیر هرودت و ایسو کراتس را جاودانی سازد. رمان ها ، فیلم ها و حتی بسیاری از تاریخ های امروزی...این تصویرهای نادرست فقط به تقویت نژادپرستی قدیمی و پیشداوری های قوم گرایانه خدمت کرده اند ، چیزی که در روزگار ما نیز وجود دارد..."

گفته می شود کتاب "پرورش کوروش" گزنفون تا قبل از 1850 میلادی ، منبع اصلی مراجعه غربیان به تاریخ ایران بود ولی از اواسط قرن نوزدهم میلادی که مغرب زمین درگیر دو انقلاب خونین آمریکا و فرانسه برای رهایی از دست رژیم های پادشاهی خود شد و از همان زمان مسئله دمکراسی در اروپا مطرح گردید ، پای" هرودت" و دیدگاه تاریخی او به میان آمد که به زودی "پدرتاریخ" هم لقب گرفت.

 

اما واقعیت این است ، تصویر رایج از ایران باستان (آن گونه که برایمان نوشته و به کتاب درآورده اند) متأثر از کورش نامه یا سیروپدیای کزنفون بود . کزنفون، سردار آتنی، به دلیل دشمنی با حکمرانان وقت آتن ، سخت شیفته نظام اجتماعی اسپارت شد . در تاریخ آمده است ، اسپارت یک نظام خشن و متمرکز قبیله ای داشت که برخی مورخین آن را "کمونیسم سربازخانه ای" نام نهادند. کزنفون تصویر نظام ایده آل خودش را، که از ساختار سیاسی اسپارت الهام گرفته بود، در قالب کورش نامه ترسیم کرد و آرمان های خودش را به کورش نسبت داد که در آن زمان نام آورترین شخصیت جهان لقب گرفته بود. در تئوری های تاریخی امروز ،هیچ محققی سیروپدیای کزنفون را منبع تاریخ ایران باستان محسوب نمی کند بلکه آن را تنها به عنوان یکی از منابع تاریخ یونان باستان و نیز تاریخ اندیشه سیاسی تلقی می نمایند . ولی تجددگرایان و شبه روشنفکران ایرانی متاثر از تاریخ پردازی ماسونی و ملهم از آنچه سرجان ملکم انگلیسی در کتاب "تاریخ ایران" ساخته و پرداخته کرد، روایت کزنفونی از کورش را جدی گرفتند زیرا این تصویر یکی از پایه های ایدئولوژی باستان گرایانه آن ها را می ساخت.

این درحالی است که در برخی دیگر از منابع یونانی، کوروش نیز مانند سایر پادشاهان ، زندگیش را به لشکرکشی و کشورگشایی و جنگ و خون ریزی گذراند . اگرچه در بسیاری از تواریخ ، فرجام کارش را در ابهام گذارده اند اما هم مورخی به نام "کتزیاس" ، هم "هرودت" و هم "استرابوس" نوشته اند که وی در اواخر عمر چندین سال در لشکرکشی به نواحی شرقی و شمال شرقی امپراطوریش به سر برد و در یکی از این جنگها به دست تموریس ملکه ماساگت ها کشته شد . نقل است که  آن ملکه سر کوروش  را از تن جدا کرد و داخل تشت خونی انداخت و خطاب به وی فریاد زد که "بخور این همان خونی است که در همه عمر طلبیدی !"

اما گفتنی است که اهم جستجوهای باستان شناسانه منطقه بین النهرین و فارس به حدود 130 سال قبل و حضور نخستین گروه ماموران دولت هند بریتانیا (که همگی از شناخته شده ترین فراماسون ها بودند) باز می گردد. از آنجا که امثال سرجان ملکم و سر هار فورد جونز و جیمز موریه و برادران اوزلی به ایران مامور شدند.

از نخستین‏ فراماسونرهای طراز اول انگلستان که پایشان به ایران باز شد ،"سرجان ملکم"بود. وی در سال 1800میلادی با سمت سفیر انگلستان به ایران آمد و به نوشته محمود محمود در جلد نوزدهم کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس: "از زمان ورودسرجان ملکم به ایران،هیچوقت ایران از دوستان دولت‏انگلیس خالی نبوده،این دوستان همه به نام فراماسون درایران وجود داشتند و کورکورانه از امیال محفل عالی که درلندن است،پیروی می‏کردند..."

همین سرجان ملکم بود که اساسا تاریخ باستان گرایانه یا آرکاییستی برای کشور ما نوشت که سرمشق همه روشنفکران متاثر از ماسونیسم شد و برای نخستین بار در تاریخ ، شکوفایی ایران باستان مطرح گردید. در واقع بسیاری از مورخان معاصر بر اساس ادعاهای سرجان ملکم ، به آگراندیسمان تاریخ باستان ایران پرداختند.

بعد ازسرجان ملکم، دولت انگلستان یکی دیگر از استادان اعظم‏فراماسونری را به نام"سرهارفورد جونز"روانه ایران‏کرد.(1811-1804)البته"جونز"قبل از آنکه با سمت رسمی‏ برای بیرون راندن"ژنرال گاروان فرانسوی" به ایران بیاید، مدتها در تهران و تبریز و فارس بسر برده بود و خصوصیات‏اجتماعی ایرانیان را می‏شناخت.به دنبال"جونز" دوانگلیسی دیگر به ایران سفر کردند و به تحقیقاتی در گوشه وکنار ایران زمین دست یازیدند. این دو،"جیمز موریه" و "بایلی فریزر"بودند که به نوشته محمود محمود در کتاب تاریخ روابط ایران و انگلستان ، همراه با"جونز"،"بدون تردید از جمله اولین مبلغین فراماسون لندن بودند که در ایران محفل‏ فراماسونی دایر کردند".

جیمز موریه هنگامی که در منطقه فارس به همراه سرهارفورد جونز است ، پاسارگاد را می یابد و ادعا می کند که آنجا مقبره کوروش است در حالی که پیش از آن ، از سوی اهالی محل ، آرامگاه مادر سلیمان خوانده می شد. پس از او ، ویلیام اوزلی نیز ادعای موریه را تایید می کند و به نوشته سر دنیس رایت در کتاب خاطراتش ، در ادامه ماموریتی که داشت به همراه جیمز موریه ، سرگرد استون و رابرت گوردون به اطراف و اکناف فارس گسیل می شوند تا به کشفیات باستانی بپردازند! در جریان همین کشفیات است که بسیاری از آثار باستانی که امروز می شناسیم سر از خاک بیرون آورده و ادعا می شود که به دوران باستان ایران تعلق دارند. در حالی که نشانی از بسیاری آثار باستانی متعلق به دوران پیش از هخامنشی مثلا دوره عیلامی ها  مربوط به 3-4 هزار سال پیش از هخامنشی (که حتی تصاویرش در کتاب اشمیت ، دیگر مامور فراماسونی باستان شناس موجود است ) برجای نمانده است!!

استوانه گلی معروف به منشور کوروش نیز در ادامه همین جستجوهای باستان شناسانه گویا توسط فردی به نام هرمز رسام به دست می آید و فورا به لندن فرستاده می شود و در آنجا توسط سر هنری راولینسون ( یکی دیگر از فراماسون های اعزامی حکومت هند بریتانیا) ادعا می شود که منشور کوروش است و توسط خود وی نیز ترجمه می شود!! سرهنری راولینسون از نظامیانی بوده که زمانی نیز به عنوان سفیر دولت بریتانیا به جای کلنل شیل روانه ایران می شود. وی علاوه بر نظامی گری و سیاست و ماسونی ، گویا باستان شناس و از هیئت امنای موزه بریتانیا نیز بوده است!!!

همین منشور کوروش هنوز به عنوان نخستین سند حقوق بشر تاریخ مورد استناد بوده  و گفته می شود ، اعلامیه حقوق شهروندی آمریکا از همان سند گرفته شده است. چنانچه در تاریخ معاصر این کشور آمده است که تامس جفرسن و جیمز مدیسن از نویسندگان قانون اساسی آمریکا ، کتاب "پرورش کوروش" گزنفون و کوروش هخامنشی  را ستایش می کردند .                                                                                                                               

هنوز یهودیان عالم در جشن عید پوریم خود ، به احترام کوروش و داریوش (که آنها را آزادیبخش قوم خود می دانند) مراسمی ویژه دارند. بدین ترتیب ، مبداء تاریخ سرزمین ما با آزادشدن یهودیان بابل و ورود همزمانشان به سرزمین فلسطین و ایران گره زده شد  تا همیشه این در ذهن ایرانیان القاء گردد که چه ریشه های مشترکی با یهودیان دارند. در این تاریخ نگاری ، در واقع بیش از آنچه که گذشته سرزمین ایران مطرح باشد ، تاریخ یهودیان ایران مهم جلوه می کرد . چنانچه "لطف اله حی" یکی از سران انجمن کلیمیان ایران در سال های پیش از انقلاب ، نماینده مجلس شورای ملی، از مشاهیر و معاریف فراماسون و عضو برجسته تشکیلات صهیونیسم که ریاست"شورای یهودیان ایران"در"شورای مرکزی جشن‏های 2500 ساله شاهنشاهی"را نیز عهده‏دار بود، در مهر ماه 1349،طی اطلاعیه‏ای درمیان جامعه یهود ایران، درباره جشن های شاهنشاهی  چنین نوشت:

"...این جشن‏ها در حقیقت ماده تاریخ 2500 ساله جامعه‏ یهودیان ایران شد...فی الواقع جشن‏های شاهنشاهی برای یهودیان ایران جنبه جشن 2500 ساله‏تاریخ ما[یهودیان‏]در ایران است..."

نکته جالب اینکه در رونمایی اخیر از منشور کوروش در موزه ملی ایران ، رییس موزه بریتانیا تاکید کرد که منشور مذکور بخشی از تاریخ یهودیان است!!!

از همین رو برخی از کارشناسان و مورخین در اصالت منشور کوروش تردید روا داشته اند. از جمله :

کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار سرگرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران بود و متوجه ناهمخوانی‌هایی در این منشور شد. او می‌گوید: "سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است."

پرفسور امیلی کورت از محققان تاریخ خاورمیانه به وجود دروغ‌های بزرگی در این منشور که کوروش برای توجیه فتح بابل بکار برده ، اشاره می‌کند و بروس لینکلن به چهار قیام مردم بابل بر علیه حکومت پارس‌ها اشاره کرده و ماهیت این منشور را زیر سؤال می برد.

از طرف دیگر برمبنای همین ترجمه موجود از لوح معروف به منشور کوروش ، ادعای موحد بودن و یکتا پرست بودن نخستین پادشاه هخامنشی  زیر علامت سوال می رود. از جمله اینکه وی در جملات منشورش علاوه بر خدای بزرگ به خدای دیگری به نام "مردوک" که گویا بت بزرگ بابلیان بوده نیز ارادت ورزیده و سپس بر بازگرداندن تمامی بت ها به بتخانه های بابل امر کرده است! که چنین عملی از یک موحد یکتاپرست بعید به نظر می آید. نگاهی به سیره پیامبران الهی ، خصوصا حضرت ابراهیم(ع) ، به عنوان یکی از نخستین پیامبران موحد و یکتاپرست ، این ادعا را از هرگونه برهان دیگری بی نیاز می سازد.

اما مروری برتاریخ سلسله هخامنشی پس از کوروش و سیره جانشینانش هم می تواند صحت وجود یکتاپرستی و صلح طلبی و احترام به حقوق بشر بنیانگذار این سلسله را تایید یا رد کرده و یا حداقل زیر علامت سوال ببرد تا درباره اش تحقیق بیشتری صورت گیرد. پس به نقل از کتاب "روزگاران" عبدالحسین زرین کوب ، مروری به تاریخ ایران باستان می کنیم:

کمبوجیه یعنی جانشین کوروش بزرگ  علاوه براینکه دو  خواهر خود ( آتوسا و رکسانا) را به زنی گرفت و داوران قوم را ناچار ساخت که براین اقدام شنیع وی ، صحه گذارند ، برادرش "بردیا" را که فکر می کرد مزاحم سلطنت وی خواهد شد ، مخفیانه به قتل رساند و حتی کسانی را که مباشر یا عامل قتل بودند را کشت تا رازش افشاء نگردد و بعدا هم یکی از خواهرانش را که به وی مشکوک شده بود ، هلاک کرد.

خشایارشا هم نسبت به زن برادر و عروس خویش ، عشق های ناروا و بدفرجامی داشت که سرانجام باعث قتل مرموزش توسط وزیر خود، اردوان  شد. همین اردوان باعث گردید که کوچکترین فرزند خشایارشا  یعنی اردشیر درازدست به تخت بنشیند و وی را تحریک کرد تا در اولین اقدام خود ، برادر بزرگترش ، داریوش را به عنوان قاتل پدر  به قتل برساند. پس از آن نیز توطئه برادر دیگرش یعنی ویشتاسب را دفع کرد! جالب است که وی همانند بسیاری دیگر از شاهان ، بسیار تحت نفوذ مادرش قرار داشت!!

پسر خشایارشا دوم هنوز برتخت جلوس نکرده توسط برادرش سغدیان کشته شد و سغدیان هم شش هفت ماه بعد توسط برادر دیگرش که داریوش دوم لقب گرفت ، به قتل رسید !! خود داریوش دوم که سلطنتی تحت نفوذ خواهر و زوجه اش ، ملکه پروشات داشت ، با طغیان برادری دیگر به نام ارسی تس و پسر برادر دیگرش ، ارتوفیوس روبرو گشت و هر دو را به خاکستر مرگ سپرد.

اردشیر دوم هم که در همان روز تاجگذاری با سوء قصد نافرجام برادرش کوروش مواجه شده بود ، او را در جنگ های بعدی کشت. اردشیر دوم  از سیصد و شصت زن عقدی و غیرعقدی که در سرایش بودند ، یکصد و پانزده فرزند داشت. ولیعهدش داریوش که به خاطر یک زن وارد توطئه ای برای کشتن  پدر شد ، به امر خود او به قتل رسید و دو پسرش ، اریاسپ و آرشام نیز به تحریک پسر دیگرش به کشته شدند!!

اردشیر سوم با قتل عام تمام برادران و خویشان ، سلطنتش را آغاز کرد !! و تعدادی از زنان و خواهران و حتی عموها و عموزادگانش را در این کشتار عام نابود کرد!!! این پدر کشی و برادر کشی در دوران اشکانیان و بعد از آن نیز ادامه یافت : فرهاد سوم توسط دو پسرش مهرداد و ارد ، به قتل رسید ،  مهرداد هم بوسیله برادرش ارد کشته شد و همین ارد نیز در پیری به دست پسر و ولیعهدش فرهاد چهارم مرگ را چشید. فرهاد چهارم هم با قتل همه برادران و مدعیان سلطنت ، پادشاهی خود را شروع نمود.

سخن کوتاه که این کشت و کشتارها و توطئه ها ، همواره در سلسله شاهان رواج داشته و بنگر آنان که با نزدیکان و خویشان شان چنین قساوت و بیرحمی به خرج می دادند ، با دیگران و ملت تحت سلطه شان چه می کردند. نادرشاه که از دیگر افتخارات بلامنازع تاریخ ما  به شمار می آید! ، در لشکر کشی ها و قتل عام های متعددش ، چشم های بسیاری را از حدقه درآورد و در این مسیر حتی به پسر خویش نیز رحم نکرد . آقا محمد خان قاجار (سر سلسله قاجاریه) نیز در کور کردن و چشم درآوردن مردم سرزمین هایی که تصرف می کرد ، ید طولانی داشت!!

و شگفت که برای گرامیداشت چنین شاهانی ، در مهرماه 1350 در همین مملکت ، جشنی برپا شد تحت عنوان جشن های 2500 ساله شاهنشاهی که هزینه ای بالغ بر 600  میلیون تومان از کیسه ملت به در برد. 9 امپراطور و پادشاه ، 5 ملکه ، 10 رییس جمهوری و نخست وزیر و 21 شاهزاده جهان امروز در این جشن نفرین شده حضور داشتند و بر اجساد قربانیان 2500 سال شاهنشاهی ایران پایکوبی کردند. به قول نشریات خارجی آن زمان ، 5 هزار کیلو پشم و مو به اندازه مصرف یکسال تمام تئاترهای اروپا ، برای آرایش سربازان  تاریخ ، وارد ایران شد، 30 میلیون ایرانی ، ناچار گشتند  نفری 1000 ریال برای تملق گویی از دو نفر بپردازند : کوروش و آریامهر !!

برای دکور چادرهای تخت جمشید ، 27 هزار متر پارچه مخمل خریداری شد ...پنج تن خاویار مخصوص و گرانقیمت از نوع طلایی سفارش داده شد...دویست و پنجاه میلیون دلار خرج برقراری شبکه مخابراتی ماکروویو گردید تا میهمانان شاه از داخل چادرها با دفاتر کارشان تماس بگیرند...4 میلیون لامپ رنگی و سفید برای چراغانی خریداری گردید...4000 عدد زین و برگ شامل افسار و دهانه و سپر محافظ اسب از انگلیس سفارش داده شد...ولی در همین حال ، از خانه های 27 متری جوادیه نگفتند که در برخی آنها بیش از  20 نفر زندگی می کردند ، از مردمی که در حاشیه فاضلاب ها برای خود با حلبی خانه ساخته بودند، حرفی نزدند، از آنها که  کارتون های بادوام اجناس آمریکایی را برای  ساختن لانه های حومه شهرها استفاده می کردند ، سخنی در نشریاتشان ننوشتند و...و در آن غوغا و سر و صدا و تبلیغات، تنها کلام امام خمینی بود که حقیقت را در دل تاریخ ثبت می کرد :

...شاهنشاهی ایران از اولی که زاییده شد تاکنون خدا می داند چه مصیبت هایی به بار آورده و چه جنایاتی کرده است. جنایات شاهان ایران روی تاریخ را سیاه کرده است. مردم را قتل عام می کردند و از سرهای بریده ، برج درست می کردند...مردم چه دلخوشی از سلاطین دارند؟ آیا برای آقا محمد خان قجر جشن بگیریم؟...برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خون هایش به دیوارها تا مدتی بود و درب مسجد را بسته بودند...برای کسی که 15 خرداد را پیش آورد و به طوری که گفته اند ...پانزده هزار نفر را قتل عام کرد ، جشن بگیریم؟!...ما مفاخرمان این است که آقا محمد خان قجر داشته ایم ؟ مفاخرمان این است که نادرقلی داشته ایم که یک آدم مزخرف و سفاکی بود که خدا می داند چه ها کرد؟... اینها جشن دارند؟ مسلمین باید عزا بگیرند برای اینگونه حکومت ها..."(از سخنرانی امام خمینی در 6 خردادماه 1350)