روایت معلم مدرسه استثنایی باغچه‌بان سپیددشت در دوران کرونا

روایت معلم مدرسه استثنایی باغچه‌بان سپیددشت در دوران کرونا
شناسه خبـر : ۸۸۲۵۲ دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۸

«منصوره نعمتی» معلم مدرسه استثنایی باغچه‌بان سپیددشت این روزها با وجود شیوع کرونا و در معرض خطر مبتلا شدن به دلیل داشتن بیماری زمینه‌ای، اما تدریس به بچه‌های کم‌توان ذهنی در مناطق محروم را رها نکرده و با ایجاد حس امنیت برای دانش‌آموزانش، فضای دلچسبی را برای یادگیری آن‌ها فراهم کرده است.

موج خبر لرستان- پریسا قربانی نژاد، اغلب ما در دوران کودکی از سوی اطرافیان بارها با این سوال مواجه شدیم که "بزرگ شدی می‌خوای چکاره بشی"؟ و دختربچه‌ها با نگاه محبت‌آمیز به عروسک‌های در دستشان زود جواب می‌دادند معلمی و پسربچه‌های عاشق آسمان و پرواز، خلبانی را با ذوق هرچه تمام‌تر برای روزهای پیش‌روی خود تصور می‌کردند.

قطعا انتخاب پیشه معلمی از همان سنین کودکی از مهری برمی‌خیزد که دخترکان به عروسک‌های در آغوش خود منتقل می‌کنند و با معلمی دوست دارند این محبت گسترده بیشتری به خود بگیرد.

در واقع شاید معلمی همان شغلی است که می‌تواند بیش از هر کار دیگری مهر نهفته در وجود زن را برجسته سازد، حرفه‌ای که اگرچه می‌تواند در عالم واقع با سختی‌های زیادی همراه شود، اما تجربه ثابت کرده در هر کاری اگر عشق حرف اول را بزند، مشکلات قادر به شکست آن اراده نخواهند شد.

همچون عشقی که خانم معلم گزارش ما را با وجود پرستاری از شوهری جانباز و داشتن بیماری‌های بسیاری همچون دیابت، سال‌ها سر پا نگه داشته و این روزها عاشق‌تر از قبل به دانش‌آموزانش مشق عشق می‌آموزد.

 

«منصوره نعمتی» معلم مدرسه استثنایی باغچه‌بان سپیددشت این روزها با وجود شیوع کرونا و در معرض خطر مبتلا شدن به دلیل داشتن بیماری زمینه‌ای، اما تدریس به بچه‌های کم‌توان ذهنی در مناطق محروم را رها نکرده و با ایجاد حس امنیت برای دانش‌آموزانش، فضای دلچسبی را برای یادگیری آن‌ها فراهم کرده است.

آموزش دانش‌آموزان استثنایی عشقی فرازمینی می‌خواهد، روحی بزرگ که با دیدن برخی محدودیت‌هایی که گاهی والدین قادر به تحملش نیستند، نشکند و مادرانه آنان را در آغوش گیرد.

از سابقه کاری‌اش که می‌پرسیم، سوق‌مان می‌دهد به سال‌های دهه شصت، همان زمانی که زمزمه‌های پایه‌های برچیدن بی‌سوادی با پیروزی انقلاب شنیده می‌شد و خیلی از زنان و مردان سن بالا از طریق نهضت شوق یادگرفتن داشتند.

«اوایل کارم آموزش به خانم‌هایی بود که از طریق نهضت علاقمند به یادگیری بودند، برای یک نیروی جوان سخت است که از همان ابتدا در این حوزه کار کند، اما وقتی معلمی را انتخاب می‌کنی یعنی حاضری با جان و دل هر چه آموختی را به دیگران یاد دهی و سختی در این میان معنا ندارد.

۱۳ سال آموزش‌یار نهضتی بودم تا اینکه سال ۷۷ به عنوان معلم دانش‌آموز ابتدایی کارم را ادامه دادم، از همان ابتدا دوست داشتم در مناطق محروم و صعب‌العبور خدمت کنم و خوشبختانه به واسطه ازدواج این امکان بیشتر برایم فراهم شد.

شوهرم به دلیل اثرات باقی مانده از جنگ گاهی حال خوبی ندارد، اوایل درخواست می‌کرد به دلیل پرستاری کردن‌های گاها شبانه، تدریس را رها کنم، اما هر روز با دیدن دانش‌آموزان انگیزه ام از خدمت بیشتر می‌شد و با وجود سختی‌های جسمی اما این اطمینان را به شوهرم می‌دادم که قادر به انجام کارها هستم.

 

صبح‌ها زود از خانه بیرون می‌زدم و چون سپیددشت راه دسترسی مناسبی نبود، مجبور بودم زمان زیادی پیاده‌روی کنم، به مدرسه که می‌رسیدم با دیدن دانش‌آموزان گویی نفس تازه‌ای در من دمیده میشد و مشغول تدریس می‌شدم تا اینکه پس از سال‌ها به سمت معاون آموزشی منصوب شدم».

معاونت برایش خوشایند نبود، حس می‌کرد از فضای صمیمی سر کلاس و در بین بچه‌ها بودن جدا شده، شاید برای همین بود که وقتی ستایش را در گوشه حیاط مدرسه می‌بیند که تک و تنها خلوت کرده و از دور بازی بچه‌ها را می‌بیند فکر آموزش به بچه‌های کم‌توان ذهنی در سرش می‌افتد.

«اولین بار که ستایش را دیدم، خسته از نگاه دیگران با حسرت به بازی هم‌کلاسی‌هایش نگاه می‌کرد، دخترکی زیبا و بااستعداد که سندرم داون جدایش کرده بود از صف دوستانش، کنارش که نشستم، کمی فاصله گرفت اما وقتی مهمانش کردم به دفتر مدرسه و با چای و بسکوییت پذیرایش شدم، دوستی‌ام را قبول کرد و به قول خودش از همان روز برایش آدم امن‌ شدم.

مدرسه چندتا دانش‌آموز استثنایی داشت که همراه با بچه‌های عادی در یک مدرسه درس می‌خواندند، زنگ‌های تفریح که می‌شد دانش‌آموزان خیلی تحویل‌شان نمی‌گرفتند و وقتی این صحنه را می‌دیدم خیلی اذیت میشدم.

مدیر آموزگارشان شدم، کلاس را نقاشی کردم و فضای زیبایی برایشان به وجود آوردم، زنگ‌های تفریح همراهشان می‌رفتم و کم‌کم فضای دوستانه‌ای را بین آن‌ها و دیگر دانش‌آموزان عادی فراهم کردم».

بچه‌های کم‌توان ذهنی را دارای استعداد بالایی می‌داند، معتقد است مهارت‌پذیری و هوش سرشار استثنایی‌ها اگر به خوبی پرورش پیدا کند و در مسیر درستی به کار گرفته شود، می‌تواند منجر به بروز اتفاق‌های خوبی شود.

 

«خیلی از پدر و مادرهای بچه‌های استثنایی از توان مهارتی فرزندانشان مطلع نیستند، اگرچه ممکن است از نظر ذهنی همانند دیگران قادر به درک و تحلیل موضوعی نباشند اما استعدادهای نهفته زیادی دارند که قابل شکوفا شدن و حتی افتخارآفرینی را دارد».

با شیوع کرونا و به دلیل بیمار بودن، چندین بار از سوی آموزش و پرورش منع تدریس می‌شود و حتی یک بار هم تا پای بازنشتگی پیش از موعد می‌رود اما هر بار علاقه به معلمی و خدمت به دانش آموزان استثنایی مانع قطع این ارتباط می‌شود.

«کرونا که شیوع پیدا کرد با اینکه بیماری زمینه‌ای دیابت داشتم، اما توان دوری از دانش‌آموزان را نداشتم، منطقه سپیددشت از نظر شیوع سفید بود اما بارها از سوی آموزش و پرورش به دلیل دیابت داشتن از تدریس کردن منع شدم، مگر می‌شد عشق به خدمت را نادیده می‌گرفتم.

چند روزی به دلیل کسالت سر کلاس نرفتم، ستایش و هم کلاسی‌هایش هر روز تماس می‌گرفتند و برایم دعا می‌کردند، به امید همین بچه‌های استثنایی زنده هستم و اگر نباشند نمی‌توانم زندگی را ادامه دهم.

همان طور که گفتم شوهرم جانباز زمان جنگ است، گاهی دردهایی دارد که از توان پرستاری من خارج می‌شود، هر زمان که مشکلات این‌چنینی برایم پیش می‌آید از دانش‌آموزانم می‌خواهم که دعایمان کنند و باورتان نمی‌شود معجزاتی از این بچه‌ها دیده‌ام که پیش از این سابقه نداشته است».

خانم نعمتی بارها تا مرز نابینایی پیش رفته و اگرچه مشکلات جسمانی بسیاری را تحمل می‌کند، اما ترجیح می‌دهد آدم امنی برای دانش‌آموزانی همچون ستایش و دیگر هم‌کلاسی‌هایش باشد و آن‌ها را به ادامه زندگی دلگرم کند.

انتهای پیام/

منبع خبر:فارس

به پیج اینستاگرامی «موج خبر» بپیوندید
instagram.com/moojekhabar.ir